در جواب تو...


گل گندم

این سطرها واقعا نیاز به مکث دارند...

چون تو خوب می دانی سکوت چه طعمی دارد...

سالهاست که حجم سکوت بین مان وسیع شده است ، شدید...

حرف های تلخ ، شده است خوراک روز و شبمان ، عمیق...

من از دست سکوت چشم هایت باران زده شده ام ، شدید...

نمی دانم...چرا وقتی بعد از قرن ها فاصله ،نوشته ات را با آن ادبیات مخصوص ، می بینم...

...تمام دهانم طعم سکوت می گیرد...

درست طعم چشم هایت را...

دوست دارم در این مدت چند ثانیه ای که این سطرها میهمان ناخودآگاه چشمانت شده اند...

...به تو بگویم...

که...زندگی...بدون تو...

از نفس عمیق کشیدن در دریا هم سخت تر است...

خیلی خیلی سخت تر...

اما نمی شود...هرکاری می کنم...نمی شود...

حالا تو...باور نکن...

حالا...بنویس...درجواب اینهمه دلتنگی...جملات منفی و طعنه و تلخی و عذاب و...

بی خیال...عادتم شده شنیدن تلخی های گاه و بی گاه تو...

...غمی نیست جز ملال و دوری...

...تو راحت باش...

 



نوشته شده در جمعه 23 تير 1391برچسب:,ساعت 1:39 توسط فروینا| |


Power By: LoxBlog.Com